آقا بـــــــــهدادآقا بـــــــــهداد، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

بهداد نجفی

دلم برای باران خیلی تنگ شده

كاش بارانی ببارد قلبها را تر كند بگذرد از هفت بند ما صدا را تر كند قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها رشته رشته مویرگهای هوا را تر كند بشكند در هم طلسم كهنه ی این باغ را شاخه های خشك بی بار دعا را تر كند مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت سرزمین سینه ها تا نا كجا را تر كند چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها شاید این باران كه می بارد شما را تر كند ...
26 مرداد 1393

برای پسرم که صبح روشن ِ من است

صبح از دریچه سر به درون میکشد به ناز وز مشرق خیال تو، صبح تابناک تری را -سر در کنار من- با چهره ی شکفته چو گل های نسترن لبخند میزنی من ، آفتاب پاک تری را در نوشخند مهر تو میبینم در مطلع بلند شکفتن.   ...
18 مرداد 1393

هفت حوض و آب بازی

از ابتدای تابستان که هوا گرم شده و روزها جایی نمیشه رفت ، چندتا جمعه با هم رفتیم میدون هفت حوض و با بچه ها حسابی آب بازی کردی ، کلی کیف کردی و منم از ذوق تو شاد و سرحال شدم عزیز دله مادر. یه روز خوبه دیگه خاله یویا و ای ای یا جونم اومدن که دیر رسیدن و فواره ها بسته شده بود و بهداد و ایلیا کلی با هم شیطونی کردن و عشقولانه همدیگر رو بغل میکردن. و باز هم یه جمعه خوب ِ دیگه با دادا پارسا     ...
16 مرداد 1393

شيرين زبوني هاي بهداد

هواپهما اوتاف شده( هواپيما افتاد) جايي گير كرده صدا ميكنه مامان پاني كمكش كن. گوبون بيرم من ( قربونت برم من) استوخر سوار بشم(اسكوتر) بستني  گيفي بخوره بهداد عجيببا ( عجيبه ها) اومده ميگه مامان برم بالاي ميز ميگم نخير ، برگشته ميگه آخير پارسا اومده دنبالش ميگه مياي بريم كوه ، ميگه نه دادا بريم روخدونه دارم براش بادکنک باد میکنم یک دفعه داد میزنه بسه مامان پانی بکِته ( میخندم میگم بترکه ) اونم حرفش رو تصحیح میکنه و میگه بِکِرته
3 مرداد 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهداد نجفی می باشد